حلقه صالحین شهر سه قلعه  گروه شهید کفشی

حلقه صالحین شهر سه قلعه گروه شهید کفشی

این وبلاک تمامی فعالیتهای حلقه رامنعکس می کند
حلقه صالحین شهر سه قلعه  گروه شهید کفشی

حلقه صالحین شهر سه قلعه گروه شهید کفشی

این وبلاک تمامی فعالیتهای حلقه رامنعکس می کند

گنجشک وسنگ

http://s9.picofile.com/d/8289604626/8d9325ec-6a63-4c98-8362-d7078a888f93/%DA%AF%D9%86%D8%AC%D8%B4%DA%A9_%D9%88_%D8%B3%D9%86%DA%AF.docx

خاطرات جوانی


در جوانی گشتم عاشق گل دختری   

آشنا گشتیم باهم در وقت سیم کشی

چون نگاهش کردم ، دیدمش نیک در همسری

صورتش گل انداخته بود، چون شاه پری

قد کوتاه، چشم آبی،مو رنگی، با پیرهن گل منگولی

صحبتش خوب ، حرکتش نیک،مانده بود، از مادری

مادرش در کودکی از دست داده بود

زندگی میکرد با باب پیر و با نامادری

ما بهم دیگر دل باختیم

عشق را مکتب رفتیم و با آن ساختیم

من سرایان بودم در حال درس و مدرسه

او در ون خانه بود نازش برهمه

خاطراتی خوب داشتیم در عاشقی

وای ، چه زود بگذشت آن روزهای اولی

خواهری داشت مهربان و نیک چون مادری

او نبود اینجا ازدواج کرده بود و داشت همسری

سخت این دو زوج خواستند از زندگیشان، میوه ای

که خدا را مصلحت چی بود ، نمی بخشید به آنها بچه ای

بچه آمد پا نهاد در این سرا

مادرش نادیده، او را رفت سوی بقاء

درد سختی بود برای دختری

در زمانی کم از دست داده بود . هم خواهرو هم مادری

ناله سر کن ای رفیق بی وفا

خاطراتی چند مانده پشت این دیوار ها

خاطراتی تلخ و گه شیرین داشتیم

ساختیم با هم نام آن را زندگی بگذاشتیم

روز زن


روز زن     مبارک 18/12/95

روز زن آمد تو امروز همسرت را دیده ای

بهر شادی یا نشاتش گل لبخند از لبانش چیده ای

در تمام مدت عمرت باهمسرت در زندگی

ساعتی از صبح یا ظهر اورا با نگاه سجیده ای 

همسران قهرمانانی گمنامند در خانه ها

این زنان شمعند و ما بر گردآن پروانه ها

یک نگاه پر زمهر انداز امروزبر همسرت

تاکنی شاد او را هم، ببخشاید تورا، پیغمبرت

خانه ات پر مهر گردد زندگیت باصفا

چون که زن داری شوی از غصه دنیا رها

روز زن را تبریک می گویم بر تمام همسران

شاد باشند غم نباشد زندگیشان بی خزان

                                                                                                                                                غلامرضا نبی زاده به مناسبت روز زن

گنجشک و سنگ

گنجشک و سنگ

ریزه سنگی در کمانش بنهاد کودکی

خوب کشیدو رفت نشانه هدف را اندکی

ریزه سنگ پرتاب گشت و نشست برقلب درخت

گنجشکی از میان شاخه ها بر زمین افتادسخت

چون افتاد چشم کودک بر حال  این نازنین

سخت پشمان گشت و زد خود کمانش بر زمین

گریه می کرد کود ک و گنجشک به کف

او پشیمان بود که گنجشک بگرفته هدف

گنجشک این چنین می گفت با حال نزار

که تو خود بنگر ازسر نوشت روزگار

چون چشم باز کردم بودم برشاخ درخت روزگار

لیک برد پدر هم مادرم را سرنوشت روزگار

ما همه گنجشکا نیم بر درخت روزگار

یاکه جامه گانیم آویخته به دیوار روزگار

این بگفت گنجشک از جهان بست رخت

چال کردش کودک غمگین اورا در پای درخت

ای رضا این چنین بنوشته بر پیشانی ماروزگار

که همه چون حلقه ایم در انگشت پروردگار

 

غلامرضا نبی زاده  23/12/95

سرودن شعر روز مادر 30اسفند 95


روز مادر

آمده روز مادر دراین ایام بهاری    

به پیشواز آمده گل، با آواز قناری       

        پوشیده اند همه گلها لباسهای رنگارنگ

تا که شاید بیاورند ،  دل مادران بچنگ 

آراسته سبزه دامن خودرا با گل سرخ

تا شودصبح و،روز مادر نماید رخ

گرباشد مرا دربدن یک قلب دگر

تقدیم مینمودمش بی درنگ خدمت مادر

هست خاک بهشت توتیای یای هر مادر

این نیست گفته من، هست پیام پیغمبر

به تاق عرش خدا چنین نوشته برسر د ر

صلوات بفرست بر محمد و، درود بر مادر

برو رضا زمادر خویش دل بجوی

تاکه او هست زنده ، چو آب رفته نیاد بجوی

مادر تور همین بس که تولد زهرا(س)  

را رسول خدا رقم زنده نام بنام شما

صدها هزار تبریک می گویم روزت ای مادر

  تا که هستی زنده ای و سایه ات بود برسر

30اسفند 95ماه تولد مبارک حضرت زهرا (ص)  وروز مادر  سراینده : غلامرضا نبی زاده